سفارش تبلیغ
صبا ویژن

جانشین پایگاه شهید آوینی امروز بعدازظهر درگفتگو با خبرنگار افتخاری، گزارشی از برنامه های انجام شده در سالگرد شهادت سید شهیدان اهل قلم‌،شهید سید مرتضی آوینی و همچنین روز ملی فناوری هسته ای به شرح ذیل ارائه دادند:

?-نصب بنرهایی با عکس شهید آوینی در سطح شهر 

?-برگزاری دعای پرفیض کمیل در شب شهادت شهید آوینی که در این مراسم دکتر سید تقی کبیری از اساتید دانشگاه به ایراد سخنرانی پرداختند.

?-بسته بندی و پخش شکلات در ?? فروردین در مصلای شهرستان خوی


نوشته شده در  شنبه 89/1/21  توسط به گفته مقام معظم رهبری:سید شهیدان اهل قلم،شهید سید مرتضی آوینی  |  نظر


                                        آیت‌الله سید ابوالقاسم خویی
                                            (1317- 1413 هـ. ق)


                                                                

• خدمات اجتماعی

• سفر وصل

خدمات اجتماعی

احداث کتابخانه، مدرسه، مسجد، حسینیه، خوابگاه، درمانگاه، بیمارستان، موسسه خیریه و دارالایتام، یکی دیگر از خدمات آن مرجع بزرگ جهان شیعه می‌باشد. در این جا فقط به ذکر نام مراکزی که توسط آیت‌الله العظمی خویی تأسیس شده است می‌پردازیم:

ایران:

1- مدینة‌العلم، قم.

2- مدرسه و کتابخانه آیت‌الله خویی، مشهد.

3- دارالعلم، اصفهان.

4- مجتمع امام زمان علیه‌السلام، اصفهان.

آمریکا:

5- مرکز الامام الخویی الاسلامی، نیویورک.

6- مرکز الامام الخویی، سوانزی (یکی از شهرهای دانشگاهی جهان). این مرکز قبلاً کلیسا بود.

7- مسجد و مرکز اسلامی، لوس‌آنجلس.

8- مسجد و مرکز اسلامی، دیترویت.

هند:

9- المجمع الثقافی الخیری، بمبئی. یکی از بزرگترین موسسات فرهنگی جهان اسلام می‌باشد.

لبنان:

10- مبرّه الامام الخویی، بیروت. (25)

فرانسه:

11- مرکز اسلامی.

پاکستان:

12- مکتبه الثقافة و النشر «انتشاراتی»، کراچی.

مالزی:

13- مکتبة الثقافه و النشر، کوآلالامپور.

تایلند:

14- موسسة دارالعلم، بانکوک.

15- مدرسه دینی، بانکوک.

بنگلادش:

16- مدرسه دینی، داکا.

عراق:

17- مکتبة الامام الخویی، نجف اشرف.

18- مدرسه دارالعلم، نجف‌‌اشرف.

انگلستان:

19- مرکزالامام‌الخویی، لندن. این موسسه که در شمال غربی لندن قرار دارد، قبلاً کلیسا بود.

این موسسه شامل: مرکز اسلامی، مدرسه امام صادق علیه‌السلام (ویژه پسران)، مدرسه الزهرا (ویژه دختران) سالن‌های غذاخوری، سالن اجتماعات، کتابخانه عمومی، کتاب‌فروشی و مرکز تبلیغات می‌باشد.

مجله «النّور» از سوی این مرکز، هر ماه به دو زبان عربی و انگلیسی منتشر می‌شود که در گسترش معارف شیعی در میان مسلمانان اروپا نقش به سزایی دارد. این مرکز بر تمام موسسات آیت‌الله العظمی خویی در جهان، نظارت دارد.


سفر وصل

ادامه مطلب...

نوشته شده در  دوشنبه 88/12/24  توسط به گفته مقام معظم رهبری:سید شهیدان اهل قلم،شهید سید مرتضی آوینی  |  نظر


                                         آیت‌الله سید ابوالقاسم خویی
                                                  (1317- 1413 هـ. ق)


                                                                   

• میلاد فرخنده

• اسطوره تدریس

• در سنگر مناظره

• تألیفات و شاگردان

• تراوش اندیشه

• در سنگر سیاست و مبارزه

• در منظر اهل نظر

• ویژگی‌های اخلاقی

 

میلاد فرخنده

شب پانزدهم ماه رجب سال 1317هـ. ق. برای جهان اسلام و دنیای تشیع، شب مبارک و فرخنده‌ای بود. در آن شب، آیت‌الله حاج سیّد علی‌اکبر، فرزند سید هاشم موسوی خویی- از علمای بزرگ و نامی شهرستان خوی- صاحب فرزندی شد که سالیان بعد، هفتاد سال بر کرسی تدریس در مهم‌ترین حوزه‌ علمی عالم تشیع تکیه زد و با پرورش صدها عالم و مجتهد و تالیف‌ ده‌ها کتاب و تأسیس مراکز علمی و فرهنگی متعدد، در رأس مرجعیت جهان شیعه قرار گرفت وی یکی از پرچمداران موفق علوم اسلامی در زمان معاصر گردید.

چند ماه بود که آیت‌الله سید علی‌اکبر خویی در انتظار فرزند بود. روزی در حوزه علمیّه خوی مشغول تدریس بود که «آقا سلمان» یکی از شاگردانش سراسیمه وارد شد و به استاد گفت:

دیشب در مورد شما خوابی دیدم و حامل پیامی هستم. دیشب در عالم رویا، حضرت علی علیه‌السلام را دیدم که فرمود: به سید علی‌اکبر بگو: «حمل عیالش پسر است و اسم او را ابوالقاسم گذاشتم «وَ لَهُ شَأنٌ (برای او مقامی خواهد بود) »

سرانجام در 15 رجب سال 1317 هـ.ق. نوزادی که همه منتظرش بودند، چشم به جهان گشود. پدرش بنا به سفارش حضرت علی‌ علیه‌السلام نام او را ابوالقاسم گذاشت.

سید ابوالقاسم دوران کودکی را در دامان پر مهر و محبت پدر و مادر در یک فضایی آکنده از معنویت پشت سر نهاد. او علوم مقدماتی را تا 13سالگی در زادگاه خویش فرا گرفت.

آیت‌الله سید علی‌اکبر خویی در سال 1330هـ.ق. به نجف کوچ کرد و سیدابوالقاسم توانست در حوزه علمیّه‌ نجف، ادامه تحصیل دهد. سید ابوالقاسم بر اثر هوش و حافظه قوی، در مدت کوتاهی توانست ادبیات عرب، منطق، لُمعتَین، رسائل، مکاسب و کفایه را فرا بگیرد و در 21 سالگی، در درس خارج‌ آیت الله شیخ فتح‌الله شریعت اصفهانی، معروف به شیخ‌الشریعه حضور یابد.

سید ابوالقاسم درباره استادان بزرگ خود در فقه و اصول، چنین می‌گوید:

من درس خارج را در محضر تعدادی از استادان بزرگ آن زمان آموختم، ولی در میان آنان از پنج نفر نام می‌برم، که خداوند روح آن‌ها را قرین رحمت فرماید:

این پنج نفر عبارتند از:

1- آیت‌الله شیخ فتح‌الله، معروف به شیخ‌الشریعه اصفهانی؛

2- آیت‌الله شیخ مهدی مازندرانی؛

3- آیت‌‌الله شیخ ضیاء‌الدین عراقی؛

4- آیت‌الله شیخ محمّدحسین اصفهانی؛

5- آیت‌الله شیخ محمّدحسین نائینی.

من از دو استاد اخیر بیش‌تر بهره بردم و یک دوره کامل از اصول را نزد آنان فرا گرفتم و برخی از کتاب‌های فقهی را نزد آنان آموختم. من درس‌های آنان را برای شماری از شاگردان آن بزرگواران تقریر می‌کردم.

مرحوم نائینی آخرین استاد بزرگوار من بود که تا آخر عمر، ملازم محضر او بودم. من از او اجازه روایت گرفتم. او به من اجازه داد که کتب اربعه را از ایشان نقل کنم. (1)

یکی دیگر از مشایخ روایت آیت‌‌الله سیّد عبدالحسین شرف‌الدین عاملی (1290- 1377هـ.ق.) می‌باشد، که کتاب‌ها و تألیفات دانشمندان اهل سنت را از این طریق روایت می‌نماید. (2)

آیت‌الله خویی کلام، تفسیر و فن مناظره را از آیت‌الله شیخ محمّد جواد بلاغی نجفی (1282- 1352هـ.‌ق.) فرا گرفت. علاقه به یادگیری حکمت و فلسفه، او را به محضر سید حسین بادکوبه‌ای کشانید. آیت‌الله خویی درس‌های ریاضیات، حساب استدلالی، هندسه فضائی و مسطحه و جبر را نزد آیت‌الله سید ابوالقاسم خوانساری آموخت. (3)

آیت‌الله خویی در کنار تحصیل علم، به تهذیب نفس و خودسازی پرداخت. فرزانه خوی، عرفان را از آقا شیخ مرتضی طالقانی، آقا سید عبدالغفار مازندرانی و میرزاعلی آقا قاضی فرا گرفت. آنان در سیر و سلوک معنوی و شکل‌گیری شخصیت عرفانی آیت‌الله خویی؛ نقش زیادی داشتند.

آیت‌الله خویی از آن دوران، چنین می‌گوید:

«من در ایامی که در نجف اشرف مشغول تحصیل علوم دینیه بودم، بیشتر مقیّد به آداب و سنن و اوراد و اذکار بودم، و گاهی در مجلس پرفیض مرحوم آیت‌الله سید علی قاضی شرکت می‌کردم و از انفاس قدسیه آن بزرگوار بهره می‌بردم، تا اینکه روزی به ایشان عرض کردم: چیزی به من یاد بدهید و دستورالعملی بگوئید که من انجام بدهم؛ ایشان دستورالعملی (4) را دادند و گفتند چهل روز به این دستور، عمل کن! و من مشغول انجام آن اعمال شدم و چون روز چهلم شد، برای من حالت مکاشفه‌ای رخ داد و من همه حوادث و چگونگی زندگی و آینده خود را مشاهده کرده و دیدم در بالای منبر درس می‌گویم و در منزل نشسته‌ام، مردم می‌آیند و می‌روند، نماز جماعت و مراجعات مردم و حالات گوناگون خودم را مانند آیینه‌ای که در پیش رویم باشد، تماشا می‌کنم، تا این که رسید به جائی که یک مرتبه شنیدم کسی بالای گلدسته حضرت می‌گوید: (انا لله و انا الیه راجعون) ایها النّاس با کمال تأسف آیت‌الله خویی از دنیا رفت. و در این جا آن حالت از من بر طرف شد و به حال عادّی برگشتم.»(5)

به اعتقاد ‌آیت‌الله سبحانی، رمز موفقیت فرزانه خوی عبارت است از:

الف- فهم و هوش و دریافتن مطالب، به صورت صحیح؛

ب- حفظ و ضبط مطالب، بدون آن که با مرور زمان فراموش شود؛

ج- تصرف و موشکافی در مطالب؛

د- نوآوری.

این فقیه برجسته در اثر تلاش‌های شبانه روزی، استفاده از نبوغ خدادادی و پشتکار مداوم، توانست در سال 1352هـ.ق. از آیت‌الله نائینی، آیت‌الله کمپانی، آیت‌الله عراقی، آیت‌الله بلاغی، آیت‌الله میرزاعلی آقا شیرازی و آیت‌الله سید ابوالحسن اصفهانی اجازه اجتهاد بگیرد. (6)ادامه مطلب...

نوشته شده در  دوشنبه 88/12/24  توسط به گفته مقام معظم رهبری:سید شهیدان اهل قلم،شهید سید مرتضی آوینی  |  نظر


                                              مبتکر و صاحب نظر

                                                            خویی

بمناسبت سالروز رحلت آیت الله العظمی خویی

آیت الله العظمی خویی شخصیتی است که در شصت سال اخیر صدها مجتهد و فقیه از محضر او استفاده کرده و با تالیف ده ها جلد کتاب استدلالی به حوزه های علمیه خدمات فراوانی کرده است.

 

آیـه اللّه الـعـظـمی حاج سید ابوالقاسم خویی، در  1317 ه ق درشهرستان خوی از تـوابـع آذربـایـجان غربی، در یک خانواده علمی و مذهبی متولد شد. پدر ایشان، آیه اللّه سید علی اکبر خویی بود. سید ابوالقاسم جوان در سن 13 سالگی به نجف رفته و شروع به فراگرفتن ادبیات عرب، منطق و سطوح عالیه نمودند درحدود 21 سالگی بود که شایستگی آن را پیدا نمود تا در درس خارج بزرگترین مدرس حوزه، یعنی آیـه اللّه شیخ الشریعه اصفهانی حاضر شود، البته جز آن استاد بزرگ، اساتید دیگری هم در رشته های مختلف و در مقاطع تحصیلی متفاوت داشته است.

اساتید ایشان عبارت بودند از:

شیخ الشریعه اصفهانی، شیخ مهدی مازندرانی، شیخ ضیاالدین عراقی، شیخ محمد حسین اصفهانی (کمپانی)، شیخ محمد حسین نائینی، شیخ محمد جواد بلاغی، حکیم بزرگ سیدحسین بادکوبه ای.  

در بیست و پنج سالگی نخستین کتابش بنام «نفحات الاعجاز فی رد حسن الایجاز» را در نجف منتشر می کند. این کتاب نقد و پاسخی است به کتاب «حسن الایجاز فی ابطال الاعجاز» یک آمریکایی موسوم به نصیرالدین ظافر. ابوالقاسم جوان در این کتاب از اعجاز قرآن کریم دفاع می کند. شش سال بعد، با انتشار جلد اول «اجود التقریرات» که تقریر دروس مرحوم میرزای نائینی به قلم اوست، وی را به عنوان یک مجتهد جوان در حوزه معرفی می کند. تدریس مرحله عالی خارج فقه و اصول را در مسجد خضرای نجف آغاز می کند و جمعی از بزرگان علمای نجف مانند مرحوم نائینی، کمپانی، عراقی، بلاغی، میرزا آقاشیرازی و سید ابوالحسن اصفهانی به اجتهاد و فقاهت ایشان شهادت داده اند و در نزدیک شصت سال تدریس مداوم جمع  کثیری از افاضل علمای جهان اسلام در محضر او پرورش می یابند.

انتشار کتاب «البیان فی تفسیر القرآن» نشان داد که ایشان در علوم قرآنی و تفسیر نیز مبتکری نوآور و صاحب نظری بصیر است.ادامه مطلب...

نوشته شده در  دوشنبه 88/12/24  توسط به گفته مقام معظم رهبری:سید شهیدان اهل قلم،شهید سید مرتضی آوینی  |  نظر


 

     آیت الله خویی ره          آیت الله خویی ره          آیت الله خویی ره          آیت الله خویی ره         آیت الله خویی ره            آیت الله خویی ره

 

 

     آیت الله خویی ره         آیت الله خویی ره           آیت الله خویی ره           آیت الله خویی ره

 

                                                               ادامه مطلب...
نوشته شده در  دوشنبه 88/12/24  توسط به گفته مقام معظم رهبری:سید شهیدان اهل قلم،شهید سید مرتضی آوینی  |  نظر


قبرستان

در این خطبه حضرت علی علیه السلام به غفلت و بی‌توجهی مردم پرداخته است و با بیان شرایط سخت پس از مرگ، انسان را از غفلت برحذر داشته است . حضرت می‌فرماید:

" فَإنَّکُمْ لَوْ عَایَنْتُمْ مَا قَدْ عَایَنَ مَنْ ماتَ مِنْکُمْ لَجَزِعْتُمْ وَ وَهِلْتُمْ، وَ سَمِعْتُمْ وَ اطَعْتُمْ؛ اگر مى‌دیدید آنچه را که مردگانتان پس از مرگ دیده‌اند، بی‌تابى مى‌نمودید و وحشت و اضطراب بر شما چیره مى‌شد ."

حتما همه شما در قبرستان، هنگام دفن میتی حضور داشته‌اید. در آن حال فردی را نظاره‌گریم که تا ساعاتی قبل زنده بود و قادر به انجام هر کاری بود ولی اکنون به موجودی بی حرکت و خاموش تبدیل شده است . البته این حالات، ظاهر امر است چرا که در باطن اتفاقاتی در حال رخداد است که ما نمی‌بینیم و میّت آن وقایع را درک می‌کند. بر اساس روایات، در این حال آن فرد داد و فریاد هم می‌کند اما کسی نمی‌شنود. حضرت علی علیه السلام در این فراز به این نکته اشاره می‌کنند که شما که زنده هستید متوجه نمی‌شوید چه بر سر آن مرده می‌آید و اگر می‌دیدید به وحشت و اضطراب می‌افتادید.

حال این سوال پیش می‌آید که چرا انسان پس از مرگ دچار وحشت و اضطراب می‌شود؟!

حضرت علی علیه السلام در این فراز به این نکته اشاره می‌کنند که شما که زنده هستید متوجه نمی‌شوید چه بر سر آن مرده می‌آید و اگر می‌دیدید به وحشت و اظطراب می‌افتادید.

به نظر می‌رسد که بنا بر آن فرمایش حضرت علی علیه السلام که مردم مردگانند و وقتی می‌میرند زنده می‌شوند؛ انسان پس از مرگ به هوشیاری می‌رسد و این هوشیاری برای او رنج‌آور و سخت می‌باشد. چرا که چیزهایی را که در طول زندگی خود شنیده و خوانده بود و نسبت به آن بی‌توجه بوده حال برایش عینیت یافته، ولی افسوس که دستش از دنیا کوتاه شده و زمان کاشتن پایان یافته و دیگر زمان درو کردن است .

از شواهد و منابع اسلامی چنین بر می‌آید که یکی از شدیدترین شکنجه‌های روح پس از جدایی از جسم، اینست که چرا در طول زندگی اعمال و فعالیتش اندک بوده است . چرا که چنین کسی، پس از مرگ شاهد تباهی زندگی خود خواهد بود و این حس تهی بودن برای فرد ترس و وحشت ایجاد می‌کند.ادامه مطلب...

نوشته شده در  دوشنبه 88/12/24  توسط به گفته مقام معظم رهبری:سید شهیدان اهل قلم،شهید سید مرتضی آوینی  |  نظر


 


 


 نشریه خلق ،مصاحبه خواندنی را با یکی از شاگردان آیت الله بهجت انجام داده که شاید برای شما هم جالب باشد.


  ضمن عرض ادب و تشکر از جنابعالی! بفرمایید مشی آیت الله العظمی بهجت قدس سره چگونه بود؟ و بیشتر به چه سفارش می‌فرمود؟‌


  آقای قائمی: ما هر موضوعی را که بررسی می‌کنیم، باید ببینیم بزرگان و ‌اولیای ما در
مورد آن چه فرموده‌اند. همان مشی را پیش می‌گیریم تا ان شاء الله به نتیجه
برسیم. روش حضرت آقای بهجت قدس سره و سفارش اکید ایشان عمل به این رهنمود
سه وجهی بود: «بندگی خدا»، «طاعت خدا» و «ترک معصیت». قریب سی سال پیش به
من فرمود: شما خیال نکنید که ما می‌خواهیم مطالبی به شما بگوییم که تا به
حال به احدی گفته نشده، چنین چیزی پیش من نیست. من هم همان‌هایی را به شما
می‌گویم که دیگران فرموده‌اند، آن هم بندگی خالصانه خدا و در یک کلمه،
«تقوای حقیقی» است.  

آیت
الله بهجت قدس سره می‌فرمود: کسی در حرم حضرت رضا علیه السلام برای
برآورده شدن حوائجش ختمی گرفت و گویا یکی از حاجاتش درخواست «طی الارض»
بوده! توفیق زیارت امام رضا علیه السلام را ، در عالم رؤیا و یا مکاشفه ،
پیدا می‌کند. به او می‌فرمایند: «هر چه هست، در تقوا است».

روزی
به اتفاق یکی از عباد صالح خدارحمه‌الله رفتیم خدمت حضرت آیت الله بهجت.
یکی از دوستان از این بنده صالح خدا سؤال کرد: شما «طی الارض» دارید؟ در
جوابش فرمود: بالاتر از «طی الارض» دارم! پرسید: چیست؟! فرمود: «محبت خدا»
را دارم که بالاتر از طی الارض است. آقای بهجت نیز عاشق خدا بود. قلب
نورانی‌اش مملوّ از محبت خدا بود. آن بندگی و آن تقوا، حاصلش این می‌شود.


بنده
از ایشان خیلی کرامت دیده‌ام، اما به نظر این حقیر رو سیاه، کرامتی بالاتر
از این در ایشان سراغ نداشتم که در این سی و چند سال آشنایی، حتی یک مکروه
از این بندة خدا ندیدم. چه کرامتی بالاتر از این؟! و ما خدای نکرده نرویم
این طرف و آن طرف. راه اصلی همان راه بندگی خداست. اذکار و چیزهای دیگر،
همه فرع تقوا هستند. اصل این است، آنها در صورتی اثر می‌کنند که این را
انسان داشته باشد. اگر شما ظرفی داشته باشید که در آن قدری نجاست ریخته
باشند، برای پاک شدن آن لازم است که کاملاً آن را بشویید تا ازالة نجاست
شود و ظرف شما تطهیر گردد. حال اگر قبل از تطهیر، در داخل ظرف، گلاب
بریزید، نه تنها ظرف شما پاک نخواهد شد، بلکه گلاب را هم به نجاست آلوده
کرده‌اید. گفتن ذکر، با دل‌های پاک اثر بخش است، نه آلوده، و برای پاکیزه
کردن دل‌ها باید متقی شد و در زندگی تقوای الهی را پیشة خود کرد. راه اصلی
ایشان این بود و معتقد بودند که با تقوا می‌توان مراحل کمال را طی کرد.
آقای بهجت می‌فرمود که خواندن روایات وارده از حضرات معصومین علیهم السلام
و عمل کردن به آنها، مثل این است که انسان پای منبر رسول خدا و آقا
امیرالمؤمنین علیه السلام نشسته است. عمل به اصول کافی به منزلة این است
که پای منبر امام صادق علیه السلام زانو زده‌ای و یا محضر امام باقر علیه
السلام را درک کرده‌ای.


 خلق: آیت الله بهجت از چه کسی بیشتر تأثیر پذیرفته بودند؟


 تا
آنجا که من خبر دارم، در اخلاق از مرحوم آیت الله آسید علی قاضی قدس سره
تأثیر گرفته بود که آقای بهجت می‌فرمود: تا همین اواخر با هم مرتبط بودیم.
جالب است بدانید که چون مرحوم علامه طباطبایی قدس سره آقای بهجت را به
آقای قاضی قدس سره معرفی کرده بودند، برای ادای وظیفة حق‌شناسی هر سال در
همان روز آشنایی، به ملاقات علامه طباطبایی می‌رفتند. روزی از ایشان سؤال
کردم: طریق آسید علی قاضی چه بوده؟ یک بار فرمود: «استغراق در ذکر». یک
بار دیگر فرمود: «راه محبت به خدا». اما ظاهراً این دو جمع‌شدنی است. از
قضا وقتی این دو با هم جمع شدند، شیرینی خاصی دارد. چون در وجود مبارک
ایشان چنین چیزی بود، وقتی که از خدا و حب خدا صحبت می‌کرد، گاهی اشکش
جاری می‌شد. کأنّه این مرد کس دیگری را جز خدا در باطن خود راه نداده است.


 من
خدمت ایشان عرض کردم که بعضی‌ها می‌گویند این علوم مانع می‌شوند، حتی
مثلاً می‌گویند اصول تاریکی می‌آورد. از این مباحث، سنگینی به انسان دست
می‌دهد. نظر شما چیست؟ فرمود: اگر مشکلی باشد، این از خود ما است و ربطی
به درس و بحث ندارد. حتی من خدمت ایشان عرض کردم که آقا شما با قبول این
مرجعیت و اشتغال زیادی که دارید، بحث اصول را تعطیل کنید. فرمود: از خدا
خواسته‌ام تا هستم تیمناً و تبرکاً مباحثه را ترک نکنم و ملاحظه
می‌فرمایید تا دو سه روز قبل از فوتشان این مباحثه را داشتند و اگر انسان
بندة خدا شد، درس و بحثش همه برای خداست. ایشان سفارش اکید می‌کرد که سعی
کنید از خدا هیچ وقت غافل نشوید. اگر کسی بخواهد از خدا غافل نشود، درس و
مباحثه را چه کار کند؟ محاورات روز مره را چه کار کند؟ اشتغال به امور
دیگر را چه کار کند؟ کسی که می‌رود پای درس یک عالمی، باید گوش بدهد که
آقا چه دارد می‌گوید؟ یا اگر درس می‌خواهد بگوید، بایستی بفهمد که چی دارد
می‌گوید. برای من این سؤال مطرح بود که اینها چگونه با هم قابل جمع است؟
شیرینی مطلب اینجا است. ایامی که چشم آقا را عمل کرده بودند و مسجد تشریف
نمی‌بردند، همان شب قرار شد که بنده به دیدن ایشان بروم. هوا خیلی سرد
بود. در مسیر نابینایی کنار خیابان ایستاده بود. ماشین‌ها به سرعت
می‌رفتند، گفت می‌خواهم بروم آن طرف خیابان کوچة ارک. دستش را گرفتم بردم
به کوچة ارک. بعد از آن او راه خودش را رفت و من هم راه خودم را. لحظات
بعد که خدمت آقا رسیدم، عرض کردم آقا! اینکه شما قبلاً فرمودید: هیچ‌گاه
از خدا غافل نشوید، حقیقتش این است که نمی‌شود؛ به خاطر اینکه درس، بحث و
یا کارهای دیگری مانع می‌شود. آقا فرمود: نه، منافاتی ندارد. اینها «ذکر
عملی» است؛ مثل اعمایی1 که دستش را بگیری از آن طرف خیابان بیاوری این طرف
خیابان. اینها ذکر عملی است و منافات با آنچه من گفتم، ندارد.


  خُلق: فرمودید که آیت الله بهجت با مرحوم آسید علی آقای قاضی تا این اواخر هم
ارتباط داشتند، ولی معروف است مدتی که آیت الله بهجت از آسید علی آقای
قاضی استفاده کرده‌اند، محدود بوده. کدام درست است؟


یکی
از چیزهایی که خدای تعالی به حضرت آیت الله بهجت عطا فرموده بود، این بود
که «قدرت دستگیری» داشت؛ یعنی اگر شما در حالت بیداری از ایشان سؤال داشتی
و به پاسخ آن نیاز مبرم داشتی، خدا این قدرت را به او داده بود که در عالم
خواب، جواب سؤال شما را بدهد. یکی دیگر هم اینکه می‌توانست با خیلی از
بزرگان ارتباط برقرار کند. بله، خودش به من فرمود: به یکی از اساتیدم گفتم
که من هر شب، شما را دعا می‌کنم. گفت: بله، می‌دانم که هر شب مرا دعا
می‌کنی. او هم مثل اینکه چنین اِشرافی به شاگردش آقای بهجت داشته است. این
قدرت را خدا به او داده بود و ایشان تا این اواخر با بزرگان و اساتید خودش
ارتباط داشت.


 خلق: بعضی از طلبه‌های جوان که علاقه‌مند به معنویات هستند، وقتی می‌بینند به
برخی افراد یک مقامات معنوی داده شده که اهل حوزه و درس و بحث نبودند،
اینها تحت تأثیر قرار می‌گیرند که برای رسیدن به مقامات شامخ معنوی لازم
نیست به تحصیل علوم دینی بپردازند. خواستم ببینم که در خصوص این مطلب، از
آیت الله بهجت رهنمودی شنیده‌اید؟


 


 پاسخ
شما را با این قضیه عرض می‌کنم: با یکی از علمای معروف و مشهور - که به
رحمت خدا رفت و البته مقاماتی هم داشت - خدمت آقای بهجت رفتیم و ایشان گفت
که آقا برای رسیدن به مقامات، تحصیل این علوم لازم نیست و ما احتیاج به
این حرف‌ها نداریم. فلانی خیلی مقامات دارد، خیلی چیزها را خدا به ایشان
داده، عالم هم نیست و هیچ یک از این درس‌ها را هم نخوانده. ایشان عجیب
ناراحت شد و فرمود: اگر فلانی درس می‌خواند، چه می‌شد! اگر عالم بود، چه
می‌شد! مسلّماً به مراتب شامخ‌تری از معنویت نایل می‌آمد، [هرچند ارزش
انسان‌‌ها به معرف است و هدف خلقت بندگی است و هدف و معیار انسانی کشف و
کرامت و اعمال خارق العاده نیست] آیت الله بهجت در این باره می‌فرمود:
«معمولاً ما وقتی این گونه کرامت‌ها را می‌بینیم با خود می‌گوییم ای کاش
ما هم می‌توانستیم این کارها را انجام دهیم و حال آنکه چنین کرامات کجا و
امکان معرفت و خداشناسی که خدا به ما داده است کجا؟! درباره اصحاب کهف
خداوند می‌فرماید: «وَ رَبَطْنا عَلی قُلُوبِهِم إذَا قَامُوا فَقَالُوا
رَبَّنَا رَبّ السَّمواتِ وَ الأرض...»2 و درباره مادر حضرت موسی
می‌فرماید: «لَولَا أن رَبطنَا عَلَی قَلْبِها لَتَکُون مِن
الْمُؤْمِنِین...»3 و در مورد حضرت یوسف: «لَولا أنْ رَءَا بُرْهَانَ
رَبِّه...»4 این نوع معرفت‌ها کجا و شرق و غرب عالم را در یک لحظه طی کردن
کجا!»


در
مورد آن موضوع این را هم باید افزود که بین بزرگان ما، علمای عامل سعی در
کتمان حالات خود داشتند و مقامات معنوی خود را ابراز نمی‌کردند، مگر در
موارد لزوم. به آقا نورالدین اراکی گفتند: آقا! فلان کس فوت کرده است و
مساجد و تکیه‌ها را سیاه‌پوش کرده‌اند و او لحظه‌ای فکر می‌کند و می‌گوید:
نه، فوت نکرده است. می‌گویند: آقا این چه حرفی است. همه آماده‌اند برای
اقامة مجلس عزا، ولی ایشان باز تکرار می‌کند که: فلانی نمرده است! علت
اصرار ایشان را سؤال می‌کنند، در پاسخ می‌گوید: از فرشته‌ای که مرگ مؤمن
را خبر می‌دهد، دو بار در این باره سؤال کردم، گفت: هنوز در قید حیات است.
بعداً که تحقیق کردند، معلوم شد که شایعه بوده است.


 آقای
بهجت قدس سره به من فرمود: ما هفتصد سال عقب افتاده‌ایم. گفتم: چطور آقا؟
فرمود: آن وقت‌ها اگر کسی چیزی نداشت انگشت‌نما می‌شد، ولی حالا اگر کسی
چیزی داشته باشد، انگشت نما می‌شود! قضیه برعکس شده.


 


خلق: مرحوم آیت الله بهجت شخص خاصی را هم مدّ نظر داشتند تا بعضی از شاگردانشان را به او ارجاع بدهند؟


  


یک
بار در این مورد از ایشان سؤال شد. کسی را معرفی نکردند، فرمودند: کسی هست
که خودش استاد کل است، و هم خودش کتاب دارد و هم کتابش چقدر شیرین و خوب
است؛ منظورش این بود که خداوند عالم ما را کفایت می‌کند و باید به
دستورهای او و روایات اهل‌بیت علیهم السلام عمل کنیم. آن مرحوم تکیه بر
این داشت که استاد، علم تو است. اول کسی که به شما می‌گوید که مثلاً این
کار را نکن، باطن توست که ای عزیز! تو که می‌دانی این کار، خلاف است، چرا
می‌خواهی مرتکب آن شوی؟ تو که می دانی این واجب است، پس چرا ترک می‌کنی؟


خلق: در مورد تقریب مذاهب یا حفظ وحدت بین شیعه و سنی، آیا ایشان نظری داشتند؟


 ایشان
خیلی تأکید می‌فرمود که ما با اهل سنت اگر اختلافی داریم، باید آنها را با
ادله و برهان بیان کنیم و اگر قول علمای خودشان را بیان کنیم، بهتر به
مقصد می‌رسیم، تا اینکه خدای نکرده طریق دیگری را پیش بگیریم که منجر به
اختلاف ناخوشایندی گردد. یادم می‌آید که کسی در مسجد، با صدای بلند شیخین
را لعن می‌کرد. ایشان پیغام داد که به این آقا بگویید این حرف‌ها را نزند.
من اطمینان ندارم از اهل‌سنت در این مسجد نباشد.


 


خلق: در پایان، اگر نکتة لطیفی درباره ایشان به یاد دارید، ما را بهره‌مند فرمایید.


 روزی
به ایشان عرض کردم: نقل شده که پدر شما در حال احتضار صدایی شنیده که
ایشان را برگردانید، چون پدر محمد تقی است! پرسیدم آیا این محمد تقی
جنابعالی هستید یا کس دیگری بوده؟ در پاسخ فرمود: برادری داشتم که در دریا
غرق شد. اسم او محمد تقی بود. بعداً که خدا مرا به والدینم مرحمت می‌کند،
اسم برادرم را روی من می‌گذارند. آقای بهجت از جمله ویژگی‌هایشان این بود
که مقامات معنوی خود را کتمان می‌کرد و این کار را با زیرکی هر چه تمام‌تر
انجام می‌داد و به اصطلاح ردّ گم می‌کرد. بعد می‌فرمود: نمی‌دانم آن محمد
تقی که پدرم شنیده بود، او را برگردانید، برادرم بوده یا من؟


خلق:‌ از اینکه وقت گران‌بهای خود را در اختیار ما قرار دادید، متشکریم.


 


 " پی‌نوشت‌ها


 ــــــــــــــــــ


 1. نابینا.


 2. سوره کهف: 14.


 3. سوره قصص: 10.


 4. سوره یوسف: 24.


 --------------------------------------------------------------------------------


 نشریه خلق 11 -  مصاحبه با حجت الاسلام شمس الله قائمی
نوشته شده در  شنبه 88/11/24  توسط به گفته مقام معظم رهبری:سید شهیدان اهل قلم،شهید سید مرتضی آوینی  |  نظر


<   <<   6   7   8   9   10      >